کیان کیان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

عسل مامان جونی و بابا جونی

فردا اول تیرماهه مامانی....................

ووای........................دیگه دارم اخرین روز های زندگی تو دل مامانمو میگذرونم دیگه هم جام داره تنگ  میشه هم مامان جونی کم کم داره خسته میشه اشکالی نداره مامانی جون جونی وعزیزم  بذار بیام همه چی جبران میشه وقتی منو تو اغوشت داشته باشی وقتی نفسامون بهم نزدیک بشه  اونموقع احساس مادریتو برام بگو   ببین چه شوروحالی داره بدون که بهشت از روزی که من بدنیا بیام و مقام مادرشدن رو برات میارم بهشت میاد زیر پات مامان جون اونموقع ست که خستگی واذیتای این نه ماه از تنت بیرون میاد تازه زن عمو علی هم داره مثل شما زحمت نه ماه را میکشه انشاالله خدا برای هردوتایی تون جبران کنه  خوب....................مادر خانمی ............
31 خرداد 1390

بابای مهربونم روزت مبارک

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا..............................................   سالروز ولادت مولای متقیان امیرالمومنان حضرت علی (ع) برهمه ی شیعیان جهان بخصوص بر باباجون جونی   عزیزم مبارک باشه انشاالله سال دیگه روز مادر با باباحونم و روز پدر با مامان جون جونی وعزیزم که الآن داره    سنگینی وزن منو تحمل میکنن میرم دوتا کادوی خوشمل میخرم وخودی نشون میدم باباجون چاکریم    مامان جون خجالت میکشم اینقدر دارم زحمتتون میدم بخصوص مامان بزرگای عزیز ونازنین وعمه جونی که   دارن برای اومدن من شهرو چراغون میکنن  بدونین که از تو دل مامانم هم به فکر همه تون هستم   دوستتون دارم...............
26 خرداد 1390

انتظار

باباجونی مامان جونی    برای دیدن چهره ی زیبای من چه برنامه هایی دارین؟   وای منم خوشحالم که میخوام بیام به دنیای شما جمع تون بشه سه نفری    میدونین کم کم دارین عیالوار میشین؟وایییییییییییییییییییی مامان جون میخوام درکنار شما وبابافرهاد   روزای خوبی داشته باشیم احساس فرزند یک مادر مومن بودن درکنار یک بابای خوب برای منم عالیه   شما هم نعمت مادر شدن رو با اومدن من می چشین    باباجونی میرن سرکار وبا عشق دیدن من ومامان جونی میان خونه آی  جه حالی داره    باباجون قول میدم لحظات خوشی رو به همرام بیارم وبه یاری حق ودر پناه آقا امام زمان فرزند    صالح...
19 خرداد 1390
1